رنگآمیزی تاریخ در سینمای علی حاتمی
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۵۳۴۶۲۹
مجموعه آثار حاتمی در نگاه مفهومی، سیر مشخصی از زیست ایرانیان در دو سده گذشته را عیان میکند. تصویرگری او در ظاهر انتزاعی، اما در باطن برگزیده و اجماعی از عادتها، برخوردها، سنتهایی و روابط قدرتی است که وجود ایرانی و طرز تلقی و نگرش او را نسبت به نیروی حاکم شکل میدهد.
به گزارش ایسنا، روزنامه شرق نوشت: «در فیلمهای زندهیاد علی حاتمی گرایش شدیدی به استعمال الفاظی که متمایز از زبان روزمره و عادی است، دیده میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
«نیاکان ناکام» عنوان یادداشتی از یاشار نورایی درباره سینمای علی حاتمی است که در ادامه میآید: «سینمای علی حاتمی و روابط قدرت در نگاه نخست ارتباط چندانی با هم ندارند و در بررسی فیلمهای فیلمسازی که در زمان حیات و فعالیت گسترده مدام به تصنع و گذشتهگرایی متهم میشد، خوانش سیاسی از آثارش دیرتر از هر چیز دیگری به ذهن سینمادوست ایرانی میرسد. با وجود ساختن فیلمی تاریخی که مشخصا به یکی از مهمترین برهههای سیاسی ایران در دوران قاجار، یعنی مشروطه میپردازد و قهرمان ملی یعنی ستارخان را موضوع قصه قرار داده، حاتمی هم در شیوه پرداختن به فرهنگ ایرانی و هم در اشارات و مصاحبههایی که از او باقی مانده است، همیشه با پرهیز از فاشگویی و بیان واضح، در قبال مسائل سیاسی موضع گرفته است. از این رو آنچه به عنوان عناصر تألیفی در بررسی ساختههایش بیشتر شناخته شده، علاقه او به تاریخ و نشانههای فرهنگی در حد پسآرایی و آرایش جامهها و کلام خوشآهنگ است اما در ذات همه آثارش، نوعی انتقاد فرهنگی و رفتاری نسبت به موقعیت انسان ایرانی وجود دارد که نتیجه مستقیم زیستن در اوضاعی است که سامان سیاسی و اجتماعی از آن محو شده و هنرمند یعنی خود مؤلف و شخصیتهای آثارش مانند کشتی بیلنگر در این دریای مواج سرگرداناند. از ویژگیهای عصر دیجیتال و مساعی سینمادوستان، دستیافتن به گفتوگوهایی است که تماشای آنها در قالب قطعه و کلیپ، طرز تفکر و نگرش هنرمندان را روشنتر میکند. برای مثال تکهای از یک گفتوگو که گویا در نیمه دوم دهه ۵۰ شمسی با علی حاتمی انجام شده، مشخصا مشکل سینماگرانی مانند او را نمایان میکند که میل بسیار به تعریف قصههای معاصر دارند اما محدودیتها سیاسی و اجتماعی مانع از پرداختن به اکنون میشود و در نتیجه آنها باید به قصهها، افسانهها و گذشته بپردازند تا در آن قالب بتوانند حرف خویش را بزنند.
پرورش حاتمی در زمانهای که سالهای نخست زندگی او با اتفاقات دهه پرخروش ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲ همزمان بوده، او را بدل به هنرمندی کرد که در قالب قصههای عامیانه و گذشتهای که ساحل امن میکرد، قدم میزد. برای همین گریز او به قصههای عامیانه در قالب نمایشنامه و فیلمنامه، علاوه بر شیفتگی او به داستانگویی به شیوه روایت سلسلهوار و پاورقیها، در بطن خویش نوعی پوشش برای بیان نگاه انتقادی به مناسبات فرهنگی و لایههای زیرین مناسبات قدرت در جامعه است که سنگبنای روابط سیاسی را میسازد. این، یا حاصل مستقیم التهابات سیاسی است که نمونهاش در «ستارخان» و «هزاردستان» شفافتر است یا برآمده از روابط اجتماعی کهنه و ضد فردیت که در «قلندر»، «خواستگار» و «سوتهدلان» دیده میشود و حیات و زیست آدمهای قصه را با سرکوب به انزوا و فراق میکشاند. تجربه زیستن در جامعهای پرنوسان و پناهبردن به بستر تاریخ، نگرش حاتمی را نسبت به انسان شرقی با استبداد شرقی مرتبط میکند که در روابط قدرت نظامهای فرهنگی تبلور مییابد. روبنای آثار او به شکلی است که تمنای هنرمند را برای بازسازی گذشته نشان میدهد ولی در زیربنا، انتقاد او به سیاستهای غلط مشهود است... .»
در بخش دیگری از این یادداشت آمده: «بازیچهشدن زنان در روابط قدرت مردانه، از همان نخستین ساخته او یعنی «حسنکچل» که دیو چهلگیس را ربوده تا «طوقی» که مردی جوان به خواستگاری دختری برای داییاش میرود اما مهر دختر به دل خودش میافتد و دختر را برای خودش عقد میکند و در اوجش «خواستگار» که شرح مهرورزی معلم خط به دختری است که هر بار قبل از رسیدن به وصال، زن آدم دیگری میشود، نوعی درونمایه مشترک است که در بطن خود، گرفتاری انسان ایرانی را در نظام پرتناقض فرهنگی نشان میدهد که شکلدهنده و نظمدهنده زیست اوست. در این آثار سیستم در نوعی استبداد فرهنگی خلاصه شده که کنش شخصیتها، از شورش تا انفعال را رقم میزند و در نهایت کامیابی یا ناکامی آنها، جلوهای انتقادی به شرایط و اوضاع و احوال دارد. اگر فاششدن حقیقت را در آثار حاتمی رؤیت کنیم و این را به استقلال رأی شخصیتها و تبلوریافتن فردیت آنها متصل کنیم، شخصیتهای حاتمی که گرفتار جبر زمانهاند، در اکثر مواقع قربانی تصمیمهای خویش میشوند و شرایط حاکم هم به این قربانیشدن دامن میزند. برای مثال آخرین فیلم او در دوران پیش از انقلاب یعنی «سوتهدلان» این درماندگی و ناکامی را هم در شخصیت مرکزی عقبمانده فیلم یعنی مجید نشان میدهد و هم در برادر بزرگترش حبیب که سیلی سیاست او را از ارتش رانده و به گوشه مغازه تبعید کرده است.
سقوط دولت محمد مصدق و لورفتن سازمان مخفی افسران حزب توده، زمانی اتفاق افتاد که حاتمی نوجوان بود و برای همین شاید این شکست در پس ذهن او باقی ماند تا در فرصتی به آن بپردازد. در «سوتهدلان» این فرصت فراهم شد و تداعی سرنوشت افسر آرمانخواه که پس از شکست سیاسی و زندان، کنج مغازه ظروف کرایه کز کرده و بهانه نگهداری از برادر کمعقل را دلیل چلهنشینیاش کرده، سرنوشت همان برادر عقبمانده، یکی از دقیقترین انتقادهای حاتمی به شرایط اجتماعی و سیاسی ایران در دهههای ۳۰ و ۴۰ ایران است که در سکانس دیدار حبیب با دوستش دواچی که هر دو نظامی بودهاند، عیان میشود. حاتمی در اینجا از ایجاز کلامی و سحر قلمی که دارد، چنان استادانه سود میجوید که با چند جمله در عین انتقاد به سرکوب سیاسی، گذشته حبیب و دواچی را هم برای بیننده آشکار میکند. گرایش سیاسی چپ آنها و اینکه در محبس بودهاند، با اشاره دواچی به حبیب که او را شلاقخور پوستکلفت بند باسوادها مینامد و آوردن نام استالین از سوی حبیب فاش شده و تلخی سرخوردگی سیاسی زمانی کامل میشود که دواچی در پایان سکانس با جملهای، ناکامی یک نسل را به زبان میآورد: میبینی کار ما در این ملک به کجا کشید؟ پااندازی.
طرح آرمانی حاتمی برای پرداختن به تاریخ معاصر که به ساختهشدن «هزاردستان» منجر شد، در عین اینکه بسیاری از موقعیتها را برای بیان قصهای مفصل از تاریخ معاصر ایران از حاتمی دریغ کرد، پس از انقلاب و سالهای ابتدایی آن و تحول بنیادی و مصائب تمامشدن سریال، حاتمی را مجبور به گنجاندن چیزهایی در سریال کرد که به سیاست روز مربوط بود. برای مثال سخنرانی روحانی برای سربازهای سرگردان در شهر در کنار توپ میدان توپخانه، نوعی تداعی تاریخی به گفته خود حاتمی بود. با توجه به اینکه تقریبا یکچهارم از سریال حاتمی نمایش داده نشده و او مجبور به تغییر مدام قصه بود، تنها یک مایه پیوسته و خط مشترک در «هزاردستان» میشود شناخت و آن بازیچهشدن انسان ایرانی در ساختاری است که در شکل وسیع، در حد فاصل مشروطه تا شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران به دست متفقین، عامل ظهور و سقوط شورشیانی آرمانخواه بود که در قالب انجمن مجازات و فرقههای مشابه، تلاش کردند با توسل به ترور و خشونت، عدالت را در جامعه برقرار کنند و جامعه آرمانی خویش را بسازند. آنها سرکوب شدند و به شکلی نمادین اسلحه را کنار گذاشتند و همچون رضا خوشنویس، قلم خطاطی به دست گرفتند تا با پناهبردن به هنر، چند صباحی از تحولات سیاسی دور باشند اما دست سرنوشت دوباره آنها را به ساحت سابقشان بازمیگرداند تا تفنگ به دست بگیرند، ولو اینکه قدرت حاکم یعنی خان مظفر، قادرتر از این باشد که بهآسانی از میان برداشته شود. در نسخه فعلی، شکنجهشدن خوشنویس توسط مفتش، دریچهای به تهران قدیم است. کنایههای حاتمی به تکرار وقایع سیاسی و چرخههای روابط قدرت، در چند جا که یکی از آنها به اجبار از نمایش نخست سریال حذف شد، صریحتر از آن است که از نظر پنهان بماند.
مفصلترین سکانس رجعت به تهران قدیم در خاطرات رضا خوشنویس جمعشدن شخصیتهای مختلف در نقش نماینده نگرشهای سیاسی آن دوران، از دکتر موزیسین تا روزنامهنگار غربزده و مأمور تأمینات طالب اقتدار و نظام حکومت آمرانه نزد خان مظفر است که هر کدام فرصت مییابند عقاید خود را به زبان بیاورند. در میان ساختهشدن «هزاردستان» فیلم «حاجیواشنگتن» و «کمالالملک» ساخته شدند که هر کدام به شکلی انتقاد از سیاست دوران قاجار را ترسیم میکنند. در «حاجیواشنگتن» سفیر کشوری منزوی و عقبمانده پا به ینگه دنیا میگذارد تا در تنهایی کشنده، تنها همدمش سرخپوستی فراری باشد که به سفارت پناه آورده و در مواجهه با تناقض و هجران، گنگ و نیمهدیوانه به سرزمینی برگردد که خودش مدام از بدبختی و بیچارگی مردمان و ناکارآمدی دولتمردانش تعریف کرده است. در «کمالالملک»، روایت شخصی حاتمی فرصتی برای مواجهه هنرمند با قدرت است که مدام او را تحقیر و محدود میکند و در آمدوشدهای سیاسی و تغییر حکومت، هنرمند یا باید در خدمت قدرت باشد یا تبعیدی استقلال نظر و هنر مستقل خویش.
در این سپهر تاریخ است که ریشه رفتارها به یک خاک مشترک میرسد و انسانها حتی در بدترین شکل و حالت هم معلول روابط قدرت هستند. برای همین است که شخصیت منفی که روایت کلاسیک را میسازد، در نوع روایت حاتمی کمتر یافت میشود و آدمهای او از قلندر تا مفتش ششانگشتی و شعباناستخوانی همه عقبهای دارند که نشان از کمبودها و عقدههایی است که کنش کنونی آنها را شکل داده و همه در برههای از وجود، هم میتوانند در خدمت قدرت باشند و هم توسط قدرت حذف شوند.
حاتمی در قصههای معاصرش هم از پرداختن به روابط قدرت غافل نیست و تقابل میان جهل و دانش را حتی در میان اعضای یک خانواده در فیلم «مادر» نشان میدهد. شخصیت محمدابراهیم، خانداداش فیلم که زهتاب است و با هیکل فربه و شکل و قیافه وحشی خود بقیه خواهرها و برادرها را تحقیر میکند، در ظاهر امتداد شخصیت شعباناستخوانی است که از تهران قدیم به تهران جدید وارد شده است. جدال میان او و برادر تحصیلکرده خارجرفته عارفمسلکش، یعنی جلالالدین، در زیر عکس خاندایی که بر دیوار اتاق خانه قرار گرفته، نوعی کشاکش قدرت در سرزمینی است که خانه و اعضای خانواده، هر کدام بخشی از ساکنان آن را نمایندگی میکنند. اما به سیاق همیشگی، حاتمی حتی در شخصیت محمدابراهیم هم نوعی هویت سرکوبشده میبیند. شبی که مادر پارچه چادری را برای محمدابراهیم میآورد که به همسرش طوبی بدهد، محمدابراهیم سفره دل را باز میکند و از تحقیرشدن توسط همسر میگوید و اینکه عملا زن و فرزند او را تنها گذاشتهاند و یار و همدلی در خانه ندارد. صحنه با خوابیدن محمدابراهیم در حالی که پارچه مادر را همچون همدم نداشته در آغوش گرفته و خاموشکردن چراغ اتاق توسط مادر پایان مییابد تا در سکانس بعدی که مربوط به عکسگرفتن دستهجمعی است، دو برادر که مدتها دعوا داشتهاند، با هم آشتی کنند و رابطه محمدابراهیم و خواهر و برادرانش بهبود یابد. شیوه نمایشی حاتمی برای نشاندادن روابط قدرت، مبتنی بر نوعی نمایش ساده است. برای مثال از بلندی و زوایای سربالا و سرپایین در جایی بهره میبرد که مبتنی بر تسلط فردی بر یک فرد دیگر است. میتوان مثال از فیلم «خواستگار» زد که وقتی معلم خط به خواستگاری نخستین میآید، پدر دختر در بالای پلهها ایستاده و بر او تسلط کامل دارد یا در «مادر» وقتی محمدابراهیم با حرفها و کارهایش همه را از خود میراند و مادر به بالای خانه و بلندی میرود و به او که در حیاط روی تخت نشسته به شکل امری میگوید که با خواهر و برادرهایش خوب رفتار نکرده و محمدابراهیم هم در جواب نیروی مادر که از بالا بر او هوار شده، میگوید: اینقدر ما رو آق والدین نکن از اون بالا.
مجموعه آثار حاتمی در نگاه مفهومی، سیر مشخصی از زیست ایرانیان در دو سده گذشته را عیان میکند. تصویرگری او در ظاهر انتزاعی، اما در باطن برگزیده و اجماعی از عادتها، برخوردها، سنتهایی و روابط قدرتی است که وجود ایرانی و طرز تلقی و نگرش او را نسبت به نیروی حاکم شکل میدهد. ایرانیان و نیاکانی که با حسن نیت و ذاتی پاک همچون آدم که از بهشت راندهشده، در سرزمینی زیست میکنند که بلازده است. شخصیتهایی که از شاه تا نوکر، از هنرمند تا مأمور تأمینات، از بازاری تا کارمند، همه گرفتار آرمانهای بربادرفته و مصیبتاند. شخصیتهای حاتمی با وجود تلخی تجربههایی که از سر گذراندهاند، در نهایت نیکفرجام هستند، چون مؤلفی آنها را خلق کرده که از ستم بیزار و به خیربودن و رستگاری انسان معتقد است.»
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: علي حاتمي جام جهانی ۲۰۲۲ قطر قیمت طلا نشان می دهد روابط قدرت علی حاتمی برای مثال شخصیت ها قصه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۳۴۶۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرا ایران دارای سلاح هسته ای برای منطقه و جهان امنیتزا است؟
علیرضا سلطانی؛ اعتماد
در روزهای اخیر به دنبال تشدید چالشهای سیاسی و امنیتی میان ایران و اسراییل (حمله اسراییل به كنسولگری ایران در سوریه و متعاقب آن حمله موشكی و پهپادی ایران به اسراییل)، بار دیگر زمزمهها پیرامون دستیابی ایران به سلاح هستهای (زمان یا ضرورت آن) در محافل سیاسی و رسانهای داخلی و خارجی افزایش یافته است.
تامل در اظهارنظرها و دیدگاههای مطرح شده نشان میدهد كه مخالفتها و مقاومتها در برابر ضرورت دستیابی ایران به سلاح هستهای به نسبت گذشته در داخل و خارج ایران كمتر و كمرنگتر شده است.
بسیاری از افرادی كه تا پیش از این به لحاظ مسائل امنیتی و نظامی، دستیابی ایران به سلاح هستهای را برای صلح و امنیت منطقهای و جهانی خطرناك تلقی میكردند با اولین درگیری مستقیم ایران و اسراییل بر مبنای سلاحهای متعارف (موشك و پهپاد) و تسهیل شرایط برای مواجهه بزرگتر و مخربتر برای منطقه، به این درك و صرافت افتادهاند كه یكی از مهمترین عوامل جلوگیری از درگیر شدن ایران و اسراییل، ایجاد توازن قدرت میان این دو كشور در سطح منطقهای است.
این توازن با توجه به بهرهمندی یكی از طرفین یعنی اسراییل به سلاح هستهای، تنها بر محور سلاح هستهای شكل میگیرد و از این منظر ضروری است ایران مانند اسراییل هر چه سریعتر و فوریتر به سلاح هستهای دست یابد تا منطقه شاهد ثبات و امنیت پایدار باشد.
این دیدگاه شاید از منظر نظریه توازن قدرت و نظریههای امنیتی نسل سوم و چهارم، چندان بیراه نباشد. به هر حال با توجه به شكسته شدن تابوی درگیری نظامی ایران و اسراییل در پی تحولات و تحركات نظامی اخیر دو طرف نسبت به یكدیگر، امكان درگیری نظامی گسترده با گستره منطقهای و حتی بینالمللی بسیار افزایش یافته است.
این شرایط خطرناك چه بسا بسیاری از تحلیلگران و حتی سیاستمداران جز طرفداران اسراییل را نسبت به ضرورت دستیابی جمهوری اسلامی ایران به سلاح هستهای مجاب كرده است .
با لحاظ شرایط اخیر منطقهای میتوان انتظار داشت روند تحولات سیاسی منطقهای و بینالمللی در قبال پرونده هستهای ایران دچار تغییرات جدی شود .
غرب به رهبری ایالات متحده امریكا در طول 20 سال گذشته نتوانسته روند توسعه تدریجی توانمندی هستهای ایران را با استفاده از روشهای غیرنظامی مانند تحریمهای اقتصادی متوقف سازد. فناوری و توانمندی هستهای ایران با وجود هزینههای سنگین اقتصادی و توسعهای آن به مرحلهای از ثبات علمی و فنی رسیده است به گونهای كه میتوان این توانمندی را بومی شده تلقی كرد.
از طرف دیگر با وجود نگرانی شدید غرب نسبت به روند رو به رشد توانمندی هستهای ایران و امكان دستیابی این كشور به سلاح هستهای و در عین حال متعهد شدن نسبت به جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای، در حال حاضر امكان یا توانی برای عمل به این تعهد نداشته و ندارد.
تنها امید و ابزار برای این مهم، فشارهای اقتصادی بوده است كه با وجود ضربات سهمگین این تحریمها بر اقتصاد ایران و معیشت شهروندان و رویارویی نظام سیاسی این كشور با برخی چالشها، نتوانسته بر اراده حاكمیت ایران بر ادامه این راه تاثیری بگذارد.
بنابراین اقدام نظامی بهرغم اشارههای مستقیم و غیرمستقیم امریكا و غرب برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای، به دلیل عدم آمادگی لازم این كشورها از یك سو و احساس خطر نسبت به پیامدهای شدید اقدام نظامی و گسترش آن به سطوح منطقهای و بینالمللی برای یك دوره میانمدت دور از انتظار است.
در این شرایط اگر ایران به آستانه دستیابی به فناوری تولید سلاح هستهای رسیده باشد و این مهم برای امریكا و متحدین غربی آن مسجل باشد، تنها واكنش آنها میتواند پذیرش واقعیت موجود و به رسمیت شناختن عضویت ایران در باشگاه دارندگان فناوری و توانمندی تولید سلاح هستهای باشد . شرایطی كه دور از دسترس نیست.
این وضعیت برای كشورهای منطقه جز اسراییل به شكل دیگری قابل تحلیل است .
ایران هستهای بهطور عام و ایران دارای سلاح هستهای بهطور خاص همواره دغدغه و نگرانی بزرگی برای كشورهای منطقه به خصوص كشورهای حوزه خلیجفارس بوده و در این راستا كشورهای مزبور به ویژه در دو دهه گذشته تمام تلاش خود را هماهنگ با غرب برای جلوگیری از رشد قدرت هستهای ایران به كار گرفتهاند، اما نگرانی از درگیری ایران و اسراییل در جنگی متعارف كه ظرفیت منطقهای شدن بسیار بالایی دارد، میتواند ذهنیت این كشورها به رهبری عربستان سعودی را به سمت ضرورت ایجاد توازن قدرت منطقهای از نوع هستهای میان ایران و اسراییل تغییر دهد .
از سوی دیگر رهبران قدرتطلب در كشورهایی مانند عربستان، تركیه و مصر بالطبع دنبال بهانهای برای مسلح شدن به سلاح هستهای برای تضمین قدرت و بقای خود هستند.
در این میان شاید عربستان و شخص بن سلمان كه پرچم مخالفت با ایران هستهای را سالهاست برافراشته و روحیه ماجراجویی بالایی برای ورود به عرصههای جدید قدرت دارد، با بهرهگیری از بهانه ایران دارای سلاح هستهای و با استفاده از دلارهای نفتی و حمایتهای غرب و امریكا، گام در مسیر هستهای شدن و دراختیار داشتن سلاح هستهای گذاشته و با هزینهای پایین و زمانی كوتاه به نسبت ایران، به این مهم دست خواهد یافت .
مسالهای كه بارها رهبران عربستان سعودی در سالهای اخیر به آن اشاره كرده و چه بسا برای تحقق آن به لحاظ مشاهده پیشرفت هستهای ایران، گامهای عملی به صورت مخفیانه برداشتهاند. بنابراین میتوان گفت به لحاظ منطقهای هم تابوی دستیابی ایران به سلاح هستهای به نسبت گذشته تا حدود زیادی شكسته شده و این كشورها علاوه بر آمادگی برای پذیرش این واقعیت در آینده نزدیك و پی بردن به دستاوردهای سیاسی و امنیتی منطقهای آن (توازن قدرت منطقهای) درصدد كنار آمدن با آن و مهمتر بهرهگیری هوشمندانه از آن در جهت منافع سیاسی و نظامی خود برخواهند آمد .
این دیدگاه كه خاورمیانه به دلیل عقبماندگیهای سیاسی و اجتماعی و همچنین فعال بودن كانونهای رادیكالیسم و بنیادگرایی از نوع دولتی و فرقهای و بالا بدون شدت تنشهای ایدئولوژیك درون منطقهای و فرامنطقهای، فاقد ظرفیتهای فكری، سیاسی و امنیتی برای در اختیار داشتن فناوریهای مربوطه و خصوصا سلاح هستهای بوده و نباید وارد رقابت هستهای از نوع نظامی شود نیز قابل مناقشه است.
بر اساس این دیدگاه، خاورمیانه هستهای، موجبات ناامنی و نابودی جهانی را فراهم میسازد. تجربه تاریخی ثابت كرده از زمان دستیابی قدرتهای بزرگ به سلاح هستهای، رویارویی نظامی مستقیم میان این كشورها از بین رفته و این كشورها خصوصا امریكا و شوروی در دوران جنگ سرد با استفاده از دیپلماسی سعی در عدم مواجهه نظامی داشتند .
این مهم در مورد جنوب آسیا و دستیابی هند و پاكستان به فناوری تولید سلاحهای هستهای در دهه 1990 مصداق دارد. از زمان دستیابی این دو كشور به سلاح هستهای، مناقشات دو كشور بسیار محدود شده و جنوب آسیا امنیت بیشتر را تجربه میكند.
در اختیار داشتن فناوری سلاح هستهای، منطق، قاعده بازی و سازوكارهای مدیریتی و امنیتی خاص خود را دارد.
از زمان دستیابی بشر به سلاح هستهای، جهان امنتر نسبت به گذشته بوده است، چراكه دولتها به این صرافت و عقلانیت رسیدهاند كه با وجود در اختیار داشتن سلاح هستهای، اما امكان استفاده از آن برای تامین امنیت، نزدیك به صفر است، چراكه سلاح هستهای صرفا برای داشتن و نه برای استفاده است.
این شرایط در مورد خاورمیانه نیز مصداق دارد. سلاح هستهای، تندروترین و رادیكالترین دولتها را نیز رام میكند. برخلاف تصور رایج، بهرهمندی قدرتهای منطقهای خاورمیانه از سلاح هستهای، امنیت منطقه و جهان را بیشتر تامین میكند.
این مهم، زمینه ارتقای سطح امنیت و ثبات در منطقه، افزایش حساسیتهای امنیتی منطقهای، فروكش كردن سطح چالشهای سیاسی و ایدئولوژیك بین كشورها، تضعیف كانونهای اجتماعی و فرقهای بنیادگرایی و رادیكالیسم در سطح منطقه و در مقابل ایجاد زمینههای ثبات، امنیت و توسعه خواهد شد. خاورمیانه هستهای، نه تنها تهدیدی برای امنیت جهانی نخواهد بود، بلكه به تقویت امنیت و ثبات منطقه و جهان كمك كرده، عقبماندگی سیاسی، اقتصادی و امنیتی خاورمیانه از روندهای جهانی را جبران كرده و زمینه و گذار آن به دوران جدیدی از ثبات و امنیت را فراهم میسازد.
انتظار برای خاورمیانه هستهای با توانمندی نظامی چندان طولانی نیست و دیری نخواهد پاییدکه جهان به این درك خواهد رسید خاورمیانه هستهای برای امنیت پایدار جهانی ضروری و فوری است و ایران در این زمینه پیشرو خواهد بود.
کانال عصر ایران در تلگرام